پارت چهل

زمان ارسال : ۱۱۳۴ روز پیش

با حرفی که زدم نگاه متعجب هر دو به سمتم کشیده شد و من هم ناچار دستم و روی شکمم گذاشتم و با نیم نگاهی به دختره دوباره گفتم: آخ آخ بچه‌ام!

فتوحی بعد یکم نگاه کردن بالاخره به خودش اومد و سریع از جاش بلند شد؛ میز رو دور زد و کنارم نشست و خواست دستم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید